آسمون ابری اما باز. خنکی دلچسب. یه روز باد، یه روز بارون، یه روز آفتاب. هوا هوای تغییره. اسفند رو دوست دارم. بوی بهار رو. آسمون باز رو. و نوید بهار رو. قدم زدن در هوای خنک بامدادی رو.
مادرم می گوید باد درختها را از خواب بیدارمی کند. تعبیر مادرم را دوست دارم.انگار پسر بچه ی لجوجی که خود را به خواب زده و مادر تکانش می دهد. به درخت بید فکر می کنم که زودتر از همه بیدار می شود، بید دم سی و سه پل که محل قرارهای ما بود، و بید های کنار پل فردوسی. دلم شلوغی قبل عید می خواهد و قدم زدن صبحگاهی کنار زاینده رود. دلتنگ نیستم. لطافت خاطرات مانند نسیمی نرم نوازشم می کند. لبخند می زنم. عطر شب بو پرم می کند. می خواهم بنفشه و لادن بکارم.
مادرم می گوید باد درختها را از خواب بیدارمی کند. تعبیر مادرم را دوست دارم.انگار پسر بچه ی لجوجی که خود را به خواب زده و مادر تکانش می دهد. به درخت بید فکر می کنم که زودتر از همه بیدار می شود، بید دم سی و سه پل که محل قرارهای ما بود، و بید های کنار پل فردوسی. دلم شلوغی قبل عید می خواهد و قدم زدن صبحگاهی کنار زاینده رود. دلتنگ نیستم. لطافت خاطرات مانند نسیمی نرم نوازشم می کند. لبخند می زنم. عطر شب بو پرم می کند. می خواهم بنفشه و لادن بکارم.