۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

آبان شده। ماه تولدهای زیاد دوستام برای یکیشون ایمیل می زنم که تبریک بگم به خط سوم که میرسم آرزو می کنم که بازم بتونم از نزدیک تولدش را تبریک بگم و گریه ام می گیره
داشتن دوستانی که در اقصا نقاط عالم پخش شدن حس عجیبیه خیلی نزدیک خیلی دور


۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه

یه عالمه وقته که ننوشته ام. یعنی هی توی ذهنم نوشته ام. بعد وقتی یه مدت حرف نمی زنم دیگه اصلا نمی دونم که از کجا شروع کنم و اسمش میشه مرض لالی.
این هفته به خودم اجازه دادم که خوب نباشم و روی صفحه ی هی شعرهای دلتنگ بنویسم. این پست مریم مومنی را خیلی دوست داشتم برای من یه جور آرامش بخشی بود.