۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

تعطیلاتانه

هوا حسابی گرم شده. گفته بودم که اینجا بهار درست حسابی نداره: دو سه روزه که حسابی گرمه، یعنی به عنوان یک ایرانی، ظهراصلا دلت نمی خواد بری تو آفتاب. یه جورهایی بی ربط، اونم بعد از اون سرما و برف هفته ی پیش. شاید گل بکارم، دلم بنفشه می خواد.

همکلاسی هندیم معتقده که ما خیلی غربزده هستیم که بلد نیستیم با دست غذا بخوریم. منم دو تا دلیل پیدا کردم که با دست غذا خوردن بهتر از با قاشق چنگال غذا خوردنه: اول اینکه دیگه امکان نداره بسوزی، دوم اینکه لقمه گرفتن بیشتر طول میکشه و آدم آروم تر غذا می خوره.

بعد از سه سال رانندگی با ماشین دنده اتوماتیک، دارم روی مهارت قدیمی ماشین دنده ای روندن کار می کنم. به نظر خودم که پیشرفتم خوبه و دیگه زیاد به خودم نمی خندم. اما هنوز گاهی ماشین قار و قور می کنه! خیلی نگران بودم که نیم کلاچ یادم رفته باشه و تو سربالایی و پشت چراغ خطر هول بشم و بخورم به ماشین پشتی. تعلیم رانندگی کجایی که یادت بخیر!



هیچ نظری موجود نیست: