۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

یادم نیست که آخرین باری که از خودم حرف زدم، رها و بی دغدغه و بی فکر کی بوده. هر بار به سرزنش و چرا گفتم، ختم شده بود. به پشیمانی از حرف زدن و تصمیم بر خودسانسوری. خود سانسوری که هیچ گاه ذات من نبوده. این روند جمعه شب شکسته شد. اول هم همون حس چرا گفتم اومد سراغم. الآن که گذشته، راضیم از حرف زدنم. من به کسی که در جمع از خودش حرف میزنه و اگه غمگینه غم و غصه اش را نشون میده نزدیکترم.
جایزه ی حرف زدنم، خود بودنم را از کائنات گرفته ام: پیامهای محبت آمیز، همصحبتی و سه جفت گوشواره آویز که با تکان سر زنگ ملایمی می زنند. زنگ شادی. زنگ محبوبیت.
یاد می گیرم که به نقاب قوی بی اشتباه احتیاجی ندارم.

هیچ نظری موجود نیست: